مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
در روز ِسخت ياور دين خدا شدي در راهِ عشق همسفر مصطفا شدي اي كه كفن برايِ تو از عرش آمده مادر بزرگِ بي كفن كربلا شدي (شاعرش را نميشناسم)
***************
می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم
دارم به پای پیکر تو گریه می کنم بر لحظه های آخر تو گریه می کنم
اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست این کوه درد بر سر دوش پدر نشست
با دخترت تو این دم آخر سخن بگو مادر بیا و حرف دلت را به من بگو
بابای من ز هجر تو دلگیر می شود قلب جوان او ز غمت پیر می شود
مادر بیا به خاط زهرا بمان مرو حتی گرفته است دل آسمان مرو
مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر آرامش و قرار دل مصطفی مبر
مادر بمان و از دل این خانه پا مکش بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش
داری تو عزم رفتن از این خانه می کنی سقف دل مرا ز چه ویرانه می کنی
من التماس می کنم ای مادر عزیز امشب بیا و خاک عزا بر سرم مریز
این زندگی بدون تو دشوار می شود تو می روی و دسته گلت خار می شود
تو می روی و فاطمه ات می شود یتیم گردد دچار رنج و مصیبات بس عظیم
تو می روی و فاطمه آزار می کشد آزار ها از آن در و دیوار می کشد
تو می روی و شعله کشد دست بر رخم روزی به تازیانه دهد خلق پاسخم
تو می روی و داغ به سینه نشستنی است روزی رسد که پهلوی زهرا شکستنی است رضا رسول زاده ******************* لحظاتي كه نشستي بغل بستر من اين قَدَر گريه نكن فاطمه جان در بر من
ديدن اشك تو والله برايم سخت است پس عذابم نده در اين نفس آخر من
تو اجازه نده تنها بشود پيغمبر بعد من باش كنار پدرت دختر من
صَرف دين پدرت شد لحظات عمرم وقف شد دار و ندارم به ره همسر من
همهي زندگيام خرجيِ اسلام شده جان من نيز فداي سر پيغمبر من
از همه ثروت من كه به هواي دين رفت يك كفن نيست بپيچند بر اين پيكر من
اين همه سال غمي در دل من راه نيافت ولي امشب غم فرداي تو آمد سر من
ميروم زود ز پيش تو دليلش اين است كه نبينم چه ميآيد به سر كوثر من
ميروم تا كه نبينم كه به ضرب سيلي چه ميآرند به روز گل نيلوفر من
پدرت گفته كه پهلوي تو را ميشكنند واي از صدمهي مسمار و گل پرپر من
وسط هجمهي مردم تو صدا خواهي زد: محسنم كشته شد اي واي بيا مادر من علي صالحي ****************** شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت برایم از خودش از حال خویشتن می گفت
از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش و یک به یک همه اش را برای من می گفت
به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت کنار ما سه تن از پنج تن می گفت
برایم از همه اموال و مال داشتنش برایم از کفنی هم نداشتن می گفت
درست مثل کسی که خودش خبر دارد فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت
کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت
بباف دختر من پیرهن برای غریب به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت علی اکبر لطیفیان
******************
مادر میان بستر خود روضه می خواند
با اشک های کوثر خود روضه می خواند
با مویه های آخر خود روضه می خواند
بر شاخه نیلوفر خود روضه می خواند
یا که به روی دختر خود؛ روضه می خواند
با یاد یاس پرپر خود روضه می خواند
وقتی گریز روضه هایش کربلا بود
با ناله بغض آور خود روضه می خواند
مادر بزرگ ماههای روی نیزه
بر کشته های بی سر خود روضه می خواند
بر پاره های پیکر خود روضه می خواند
بر روی تل، بر منبر خود روضه می خواند
می سوخت، با خاکستر خود روضه می خواند
یعنی برای معجر خود روضه می خواند
محسن حنیفی
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |